نقش آفرینی فرهنگ در خلق یک اثر هنری

نقش آفرینی فرهنگ در خلق یک اثر هنری

نقش آفرینی فرهنگ در خلق یک اثر هنری


مردمان از فرهنگ ، تاریخ خودشان استفاده می‌کنند، و این فرهنگ نقش مهمی در ماندگاری و اصالت هر اجتماع در دوران جهانی ‌شدن دارد. واژه ی “فرهنگ” از دو جزء “فر” و “هنگ” تشکیل شده است؛ در این واژه “فر” به معنی بالا، جلو و … است و “هنگ” از ریشه اوستائی “تنگا” نشأت گرفته و به معنی کشیدن، سنگینی و وزن است. فرهنگ همواره یک مفهوم تأثیرگذار بوده و از قرون گذشته تا کنون نقش بسزایی در برقراری روابط سیاسی و اجتماعی بین مردمان مختلف جهان داشته است.

این لغت همچنین معانی دیگری نیز دارد؛ در لغت‌نامهی عمید به معنای علم، دانش، ادب، معرفت و تعلیم تفسیر شده و در لغت‌نامهی معین به معنای عقل، خرد، تدبیر و چاره آوردن توصیف شده است. در فرهنگستان زبان و ادب فارسی، فرهنگ به ‌عنوان یک “مجموعه از عادات و رفتارهایی که در یک جامعه انسانی به صورت نسل‌ به ‌نسلی منتقل می‌شود و در نماد ها، باور ها، هنر، مهارت‌ ها و آداب و رسوم آن جامعه بروز می‌کند” تعریف شده است.در ادامه این مقاله از سایت مجله آنلاین به تعریف گسترده تری از فرهنگ ونقش آفرینی آن در به وجود آمدن آثار های هنری میپردازیم. اگر علاقه مند به این مباحث جذاب هستیم با همراه باشید.

نظریه ی ادوارد بارنت تایلور

نظریه ی ادوارد بارنت تایلور

ادوارد بارنِت تایلور در کتاب فرهنگ ابتدایی در سال ۱۸۷۱م تعریفی جامع از مفهوم فرهنگ ارائه کرده و اظهار می‌کند: “فرهنگ به‌عنوان یک مجموعه پیچیده از معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، سنت‌ها و در نهایت همه ی عادت‌ها، رفتارها و ضوابطی که هر فرد به‌عنوان یک عضو از جامعه خود جذب می‌کند و بر عهده‌ی انجام وظایف و تعهدات خود در قبال آن جامعه قرار دارد، منتقل می‌کند.

آنتونی گیدِنز نیز این موضوع را تأیید کرده و معتقد است که فرهنگ بخشی از شیوه زندگی یک جامعه خاص است که همراه با عادات، رسوم و محصولات مادی تولیدی آنها مرتبط است و ارتباطات متقابلی بین افرادی که فرهنگ مشترکی دارند، را ایجاد می‌کند. هیچ فرهنگی بدون وجود جامعه ممکن نیست، به عبارت دیگر هیچ جامعه‌ای بدون فرهنگ وجود ندارد.

فرهنگ چیست؟

بدون وجود فرهنگ، انسان به معنای شناخته‌شده‌ای از زبان، احساس خودآگاهی، قابلیت تفکر و تعقل نخواهد بود؛ زیرا در آن صورت ابزاری برای ارتباط و انتقال افکار و احساسات وجود ندارد. از یک لحاظ مفهومی، می‌توان فرهنگ را از جامعه متمایز کرد، اما ارتباط نزدیکی بین این دو وجود دارد.

در طول تاریخ، برخی از شاعران پارسی ‌زبان از تعاریف و توضیحات مختلفی از فرهنگ استفاده کرده‌اند. به‌ عنوان مثال، فردوسی در شاهنامه، درباره “اندرزنامه ی انوشیروان” از فرهنگ به معنای دانش و الفبا استفاده کرده است. او می گوید: “اگر از دانشمند بپرسند که چه بهتر است، دانش (فرهنگ) یا گوهر، او می گوید که فرهنگ ارزشمندتر است از گوهر؛ زیرا فرهنگ زندگی را معنا بخشیده و سخنگویی را آسان می‌سازد.

به علاوه، سعدی نیز فرهنگ را به معنای درست ‌بینی و خردمندی تعریف می‌کند و می‌گوید: “هر کاری تمایل داری انجام دهی، ما با تو دشمن نیستیم؛ چراکه فرهنگ قدرت ارزشمندی است، مانند استعداد فیزیکی.” همچنین، ناصرخسرو فرهنگ را به معنای برتریت و دانایی و عامل اختیار انسان در اندیشه و عمل تعریف می‌کند: “تو دارای فضیلت، دانش، فرهنگ و گفتاری هستی که تو را قابل احترام در هر دو دنیا می‌سازد.”

نقش آفرینی فرهنگ در هنر

نقش آفرینی فرهنگ در هنر

در سیر زمان، تلاش انسان برای “تزیین” و “جلالبخشی”، به عنوان یک جنبه اساسی از فرهنگ، جاری بوده است. همانطور که می‌دانیم، انسان‌های اولیه پس از پشت سر گذاشتن موانع تهیه غذا، مسکن و لباس، به ایجاد آثار هنری بر روی دیواره‌های غارها پرداختند. این تفکر احتمالاً به انسان بااندیشه ابتدایی نشان دادن آثارش روی دیواره‌ها، همراهی فرهنگ و هنر را آغاز کرد. هزاران سال پس از آن، روان‌شناسان، روانکاوان و فیلسوفان هرکدام به شیوه‌های مختلفی به بررسی هنر پرداختند.

به ‌عنوان مثال، دانشمندان یونانی هنر را به عنوان “آفرینش خدایان” تعبیر می‌کردند. برخی از روان‌شناسان و متخصصان هنر، آثار هنری را به عنوان شاهکارهایی توسط افرادی با ابتکار خاص می‌شمردند و به همین دلیل، هرگز آثار هنری را از پدیده‌های فرهنگی جدا نمی‌دیدند. در هر جامعه، هنر توسط نمادها و توافق‌نامه‌های اجتماعی تشریح می‌شود، و هنرمند از محیط اجتماعی که در آن زندگی می‌کند، الهام می‌گیرد و در نهایت، آثار هنری‌اش تاثیرگذاری را بر جامعه به خود می‌‌کشد؛ بنابراین، هنر در واقع یک انعکاس از نیازهای فردی، اجتماعی و فرهنگی است و به این دلیل، جهت دادن و سودآوری برخوردار است.

نظریه ی تاریخی هنر

نظریه ی تاریخی هنر

در نظریه تاریخی هنر، هنر به‌عنوان مرحله‌ای از فرهنگ مطرح شده و می‌توان استنباط کرد که فرهنگ‌ها می‌توانند به مرحله‌ای برسند که هنر در آن شکل‌گیری پیدا می‌کند. از این رو، نباید نکته مهم نقش‌آفرینی فرهنگ در ایجاد آثار هنری یک جامعه پویا را نادیده بگیریم. با تأمل کوتاه در زمینه فرهنگ، می‌توانیم نقش اساسی آن در آفرینش‌های هنری را مشاهده کنیم. نیچه، فیلسوف آلمانی به اعتقاد بود که “هنرمند نقش آفریننده و رهبری فرهنگی یک جامعه را دارد.

هنرمندان بزرگ به الهام از فرهنگ و ویژگی‌های فرهنگی خود و اقوام مختلف، آثاری جهانی و بی‌پایان خلق کرده‌اند. باید به یاد داشت که بسیاری از اندیشه‌های ناب هنری اساساً بر مبنای شناخت از فرهنگ‌ها شکل‌گرفته‌اند؛ به گونه‌ای که در حدود سال ۱۷۰۰ میلادی، فرانسوی‌ها خود را به‌عنوان ملتی پیشتاز در فرهنگ یا ملت پادشاهی خورشید نامیده و دیگران نیز این اعتقاد را داشته‌اند، زیرا فرانسه منبعی اصلی برای ابداعات فرهنگی و هنری بوده است.

در اینجا نیازمندی‌های فردی و اجتماعی و فرهنگی وابسته است. این‌طور است که هنرمند، با توجه به دانش و تجربیاتش از محیطی که در آن بزرگ شده و آموخته است، آثار خلق هنری را ارائه می‌دهد. این تجربه براساس فرهنگ و تقالید محیط تربیتی او‌ شکل می‌گیرد. به طور طبیعی، این تأثیر می‌تواند به طور میانی یا بی‌قصدی در محتوای هنری او مشاهده شود و در نهایت بر جامعه تأثیرگذار باشد.

نظریه ی سباستیائو سالگادو

سباستیائو سالگادو، عکاس مشهور برزیلی، در فیلم مستندی که درباره زندگی او ساخته شده، اشاره می‌کند که عکاسان با توجه به فرهنگ خود عکس می‌گیرند و این نگاه فرهنگی در روند کار و آثار آنها تجلی می‌یابد. یک مثال واقعی از این مفهوم، در سنت سازی سفالگری ایران قابل مشاهده است که این هنر دارای ریشه‌های کهن در منطقه‌های باستانی بلوچستان، به دوران پارینه ‌سنگی و پیشاستاری باز می‌گردد.

ارزش این هنر در نمونه‌های سفال ساخته‌ شده در روستای کلپورکان، تجسیدی از شغف و احساسات زنان بومی این منطقه است. تلفیق فرهنگ و نمادهای فرهنگی بلوچ در طرح و زیباسازی این آثار سفالین، نشان دهنده عمق و آگاهی از فرهنگ هزاران‌ ساله بلوچی است. این سفالینه ‌ها تنها با تمرکز ذهنی و دست‌ های زنان هنرمند بلوچ، بدون استفاده از چرخ کوزه‌گری، ساخته و تزئین می‌شوند. این بازتاب نشان‌دهنده تأثیر فرهنگی و اندیشه‌های این اقوام بر هنر ساخت می‌باشد، که با وجود ارزش بی‌نظیرش در صحنه جهانی، در کشور ایران به نادیده گرفته شده و به‌نوعی فراموش شده است.

الهام گرفتن هنر از فرهنگ

در این راستا باید توجه داشت که آثار هنری که از ریشه‌های خود در فرهنگ و ویژگی‌های فرهنگی الهام گرفته‌اند، همیشه در صحنه‌های جهانی مورد توجه و ارزیابی قرار گرفته‌اند. به‌عنوان مثال، در ایران، در دهه چهل میلادی، با آغاز یک جریان با رویکردی سنت‌گرا و اندیشه‌ای نوگرا، که الهام از نشانه‌های فرهنگی می‌گرفت، می‌توان اشاره کرد. در این زمینه، جواد مجابی در کتاب “نود سال نوآوری در هنر تجسمی ایران” می‌نویسد: “پرویز تناولی به عنوان یک هنرمند پیشتاز، بنیانگذار و مدرس دانشکده هنرهای تزئینی و برگزارکننده آموزشگاه کبود، بسیاری از جوانان هنرمند را با ارزش‌های هنری اشیای کاربردی و فلکوریک آشنا کرد.

وی با توجه به آثار نیمه‌صنعتی – نیمه هنری مانند قفل‌ها، گبه‌ها، گلیم‌ها، مُهرها، طلسم‌ها، نقوش پرده‌های باسمه‌ای و …، موفق به تأسیس جایگاهی پیشتاز در هنرهای تجسمی ایران شد که جوانانی همچون زنده رودی، قندریز، عربشاهی و پیلارام را بر آثار و نمادهای تصویری ایران قبل و بعد از اسلام آگاه ساخت.” پرویز تناولی و هنرمندانی چون مارکو گریگوریان، صادق بریرانی، ژازه تباتبایی و ناصر اویسی، با این گرایش سنتی ملی، به روش‌های منحصر به فردی از انگیزش هنر ایرانی بازگشتند. تناولی با تمرکز بر ارزش‌های تجسمی اشیایی مانند قفل‌ها، نقوش قالیچه‌های عشایری و گبه‌ها، در اثر خود از فرم‌ها و رنگ‌های آنها الهام گرفته و از طریق آثار خود نوآورانه این ارزش‌ها را بازتاب داد.

نظریه ی ژازه تباتبایی

ژازه تباتبایی تلاش کرد نقوش نگارگری و پرده‌های قاجاری را نوآوری بخشد و با استفاده از عناصر فولکلور شهری، به ویژه تهران، مجسمه‌های خود را طراحی کرد. ناصر اویسی به نوآوری در نقوش سلجوقی کاسه ‌ها و قدح‌ها می‌پرداخت و سعی داشت الگوهای نقوش کتب قرون اولیه اسلامی را بازسازی کند.

حسین زنده رودی به نقوش ادعیه و طلسمات و نقاشی ‌های مذهبی ساده توجه کرد و با اضافه کردن نظم هندسی به آثار خود و پر کردن محیط آن‌ها با نوشته‌هایی، از جمله خطوط و موتیف‌های مختلف، دیدگاه هنری خاص خود را بنیان گذاشت. رضا بانگیز به تجربه‌ها و مراسم‌های عزاداری و آداب مردم کوچه و بازار توجه کرد و مسعود عربشاهی به شیوه معماری، نقوش هخامنشی و ساسانی را در نقاشی‌های خود به کار برد. همچنین، صادق تبریزی در زمینه خط و مینیاتور تجربیات خود را گسترش داد.

سقاخانه

«سقاخانه» نام یک عنوان بود که کریم امامی، منتقد و روزنامه ‌نگار، از این گروه هنرمندان به ارمغان آورد و یک حرکت هنری جدید را در دنیای نقاشی ایران آغاز کرد. در واقع، این حرکت باز تکراری در عرصه هنر نقاشی محسوب می‌شد و پرویز تناولی بر آن اظهار نظر می‌کند: “در حدود سال ۱۳۴۰، من و زنده رودی به محراب حضرت شاه عبدالعظیم رفتیم و با توجه به تصاویر مذهبی چاپ شده که برای فروش قرار گرفته بودند، توجه ما به آن جلب شد. ما آن زمان در جستجوی مواد مختلف ایرانی بودیم که توانستیم از آن‌ها در آثارمان استفاده کنیم.

بر اساس سادگی شکل و تکرار الگوها و همچنین ترکیب رنگ‌های چشم‌گیر، این تصاویر برای ما بسیار جذاب بودند. زنده رودی با الهام از این تصاویر، اولین طرح‌های سقاخانه‌ای خود را اجرا کرد.” بعد از سال‌ها، وقتی این هنرمندان به عنوان نمایندگان سنتی در زمینه خود شناخته شدند و بهتمامیت به شیوه خاص خود پای بندازید، این تجربیات در سال ۱۳۵۶ در موزه هنرهای معاصر تهران به نمایش گذاشته شد. این هنرمندان، که از میراث هنری و فرهنگی هزاران ساله ملت‌شان بهره‌گرفته و به دنبال بازنوآوری و ارتقاء هنری از آن بودند، می‌توانند به عنوان نوآورانی سنتی معرفی شوند.

تاثیر فرهنگ در هنر

تاثیر فرهنگ در هنر

هنر برگیرنده یک جوانب مهم فرهنگ است و با خلق و تولید یک اثر هنری بخشی از هویت فرهنگی یک جامعه را معرفی می‌کند. فهم یک هنرمند از ارزش‌های گذشته تاریخی، ارتباط با زمینه زندگی نسل‌ های گذشته، جنبه‌ های قهرمانی تاریخی، زبان مادری، ارزش ‌های مذهبی، شهوانی ملی و هنر و ادبیات میراثی، از عوامل مؤثر در برجسته شدن هویت فرهنگی در آثار هنری است. اثرات هنری به صورت افکار و مطالبات در حال ظهور قرار می‌گیرند و هنرمندان با استنباط هنری و الهام از فرهنگ و ویژگی‌های فرهنگی، آثاری ایجاد می‌کنند که اسرار بی‌شمار و قصه‌های فراوان را بیان می‌کند.

با توجه به این نکات، می‌توان ادراک کرد که وجود یک جریان هنری مانند “سقاخانه” در جامعه هنری امروز ایران واضح است، زیرا پس از سال‌ها فعالیت، مشخص است که هیچ جریان یکپارچه دیگری نتوانسته است جایگزین این حرکت شود. اگرچه هنرمندان تلاش بسیاری برای ایجاد آثاری بر پایه فرهنگ و ارزش‌های ایرانی نموده‌اند، اما یک جریان هنری کاملاً ایرانی و نهاده بر اصول فرهنگی، مانند جنبش هنری “سقاخانه” هنوز به وجود نیامده است.

سخن پایانی

در آخر هنر به عنوان یک جزء اساسی از فرهنگ، نقش بسیار مهمی در اعمال هویت فرهنگی یک ملت دارد. هنرمندان با الهام از فرهنگ و میراث فرهنگی خود، اثاری خلق می‌کنند که هویت و جوانب مختلف فرهنگی جامعه را به تصویر می‌کشند. استفاده از ارزش‌های مادی و معنوی فرهنگ ملت، در آثار هنری، باعث به وجود آمدن آثار قدیمی و بی‌زمانی خواهد شد که تاثیری جاودانه بر فرهنگ خواهند گذاشت.

همچنین، در بحث مکتب‌های هنری مانند «سقاخانه»، به وضوح مشخص است که وجود یک جریان یا مکتب هنری با ریشه‌های فرهنگی عمیق و انتقال دانش و میراث فرهنگی، می‌تواند به تنوع و حفظ هویت فرهنگی اجتماع کمک زیادی کند و از این جهت، حضور چنین مکتب‌های هنری در جوامع هنری می‌تواند بسیار مؤثر و مفید باشد.

منبع:sid.ir

امتیاز

فرهنگ و هنر

الهام گرفتن هنر از فرهنگنقش آفرینی فرهنگ در هنر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *