تاسوعا یادآور روز نهم ماه محرم است. این روز که برای شیعیان و دوستداران اهل بیت(ع) اهمیت فراوانی دارد و با شب عاشورا در ارتباط است، پر از حوادث تلخ و تاسفبار برای خاندان امام حسین(ع) بوده است.
روز تاسوعا که به عباس بن علی نیز مرتبط است، آخرین روزی بود که امام حسین(ع) و یارانش شب را زنده بودند. این روز در نزد مسلمانان و محبان اهل بیت(ع) اهمیت بالایی دارد و آنها در این روز به سوگواری و عزاداری میپردازند.
تاسوعا فرصتی است برای گرامیداشت شهادت اسوه ایثار و ادب و دلاوری و وفا و حقگذاری عباس بن علی(ع). نام او هنوز همراه با وفا و ادب و شجاعت است و کرامتهای او در تاریخ نقش برجستهای دارد.
آن سردار فداکار با لبی تشنه و جگری سوخته، پا به فرات گذاشت، اما همچنان جوانمردانه و وفادارانه از آب نوشیدند، تا امام و اهل بیت(ع) و کودکان تشنه باشند. او خود از آب ننوشید و به جای آن، فرات را تشنه لبهای خود نهاد و برگشت، اما دست عطش فرات هرگز به دامن وفای عباس نرسید.
از این ایثار و فداکاری چه شاهدی میتوان یافت؟ این همه فداکاری و مردانگی چگونه با کلام قابل بیان است؟ دستان ابوالفضل(ع) قلم شدند و این دستها برای آزادی جهان علم آموختهاند. عباس آموزگار بیبدیل فتوّت و مردانگی در تاریخ شد و به حق او را غیرتالله العظمیم نامیدهاند.
در این روز مهم، چند حادثه سرنوشتساز در سرزمین کربلا رخ داد که به آنها اشاره میکنیم:
ورود شمر به کربلا
شمر بن ذی الجوشن که در دشمنی با اهل بیت(ع) پیش قدمتر از دیگران بود و با حمایت ویژهای در واقعه کربلا حضور به هم رسانید، نامه شدید الحنا به عمر بن سعد رسانید و او را از منظور عبیدالله باخبر گردانید.
پسر سعد که نسبت به صلح با امام حسین(ع) خوشبین بود و در این راه تلاش زیادی به عمل آورده بود، یک باره در مواجهه با نامه عبیدالله قرار گرفت و راه گریزی برای خود نیافت. او به علت میلش، یا با امام حسین علیه السلام باید نبرد کند و یا فرماندهی را از دست بدهد و برای همیشه از دستیابی به حکومت ری محروم میشد.
پذیرفتن هر یک از این دو راه برای او دشوار بود، ولی عشق به ریاست و هوس نفس به گونهای بر وی غلبه یافته بود که بدون در نظر گرفتن قیامت و موقعیت دینی و اجتماعی امام حسین(ع) و قرابت وی با پیامبر(ص)، راه نخست را انتخاب کرد و با این نیت که میتوان امام حسین(ع) را به شهادت رساند ولی پس از آن، توبه کند و در پیشگاه جدش محمد مصطفی(ص) درخواست بخشش نماید؛ ولی اگر حکومت ری را از دست بدهد، هرگز به آن نخواهد رسید، تصمیم گرفت که فرمان عبیدالله را اجرا کند و با امام حسین(ع) به نبرد بپردازد. به همین جهت سپاهیانش را آرایش داد و آنان را آماده حمله نمود.
بیشتر بخوانید : وقایع مهم روز عاشورا |
امان نامه براى ابوالفضل العباس علیه السلام
شمر، که فرمانده پیادگان قوای نظامی عمر بن سعد و از عناصر کلیدی و شرور واقعه کربلا بود، در عصر روز نهم ماه محرم، اماننامهای از عمر بن سعد برای چهار فرزند شجاع و دلاور امالبنین علیهاالسلام یعنی عباس، عبدالله، جعفر و عثمان از برادران پدری امام حسین(ع) آورد تا آنان را از سپاه حامی باطل و دروغین امام حسین(ع) جدا کند.
امالبنین، همسر حضرت علی(ع)، دارای چهار فرزند دلاور و فداکار بود که همگی در رکاب برادر و امامشان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در کربلا حاضر بودند.
حضرت عباس(ع) که بزرگترین آنان است، به خاطر جمال زیبا، قامت موزون، دلاوری، غیرت و شجاعت بیمانندش، به «قمر بنی هاشم» معروف شده بود.
امالبنین از قبیله بنی کلاب بود که شمر بن ذی الجوشن نیز به همین تبار انتساب پیدا میکرد. بدین جهت در عصر تاسوعا به نزدیکی خیمه گاه امام حسین(ع) آمد و با صدای بلند فریاد زد: «خواهرزادگانم کجایند؟»
امام حسین(ع) که منظور شمر را دانسته بود، به برادران خود فرمود: پاسخ شمر را بدهید. اگرچه او فاسق است و لیکن با شما قرابت و خویشی دارد.
حضرت عباس علیه السلام به همراه سه برادر خود، در نزد شمر حاضر شدند و از او پرسیدند: «حاجت تو چیست؟» شمر گفت: «شما خواهرزادگان منید. بدانید تا ساعتی دیگر شعلههای جنگ برافروخته میگردد و از یاران حسین بن علی علیه السلام زنده نمیماند. من برای شما اماننامهای از عمر بن سعد آوردم. شما از این ساعت در امان هستید، مشروط بر این که دست از یاری برادرتان حسین علیه السلام بردارید و سپاهیانش را ترک کنید.»
حضرت عباس علیه السلام که کانون وفاداری و معدن غیرت بود، بر او بانگ زد: «بریده باد دستهای تو و لعنت خدا بر تو و اماننامهات. ای دشمن خدا، ما را دستور میدهی که از یاران برادر و مولایمان حسین علیه السلام دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ناپاک آنان درآوریم. آیا ما را امان میدهی ولی برای فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله امانی نیست؟»
شمر از پاسخ دندانشکن فرزندان امالبنین علیهاالسلام، خشمناک شد و به خیمه گاه خود برگشت. همچنین روایت شده است: در میان سپاه عمر بن سعد، فردی بود به نام «عبدالله بن ابی محل بن حزام» که برادرزاده امالبنین علیهاالسلام بود. وی هنگامی که با خبر شد عمه زادگانش (عباس، عبدالله، جعفر، عثمان) در میان سپاهیان امام حسین علیه السلام حضور دارند، اماننامهای از عمر بن سعد برای آنان گرفت و به واسطه غلامش «کزمان» برای آنان ارسال کرد. او، فرزندان امالبنین علیهاالسلام را صدا زد و آنان را اماننامه پسر داییشان باخبر گردانید. حضرت عباس(ع) و برادرانشان به وی گفتند: «به پسر دایی ما سلام برسان و بگو که ما نیازی به اماننامهات نیست. امان خدا، بهتر است از امان شما…»
بیشتر بخوانید : فلسفه عزاداری در ماه محرم چیست ؟ |
فرمان حمله عمومى
عمر بن سعد، پس از دریافت نامه عبیدالله بن زیاد، احساس کرد، اگر در مبارزه با امام حسین(ع) تعلل بورزد، موقعیت خود را از دست خواهد داد و شمر به جای او به فرماندهی سپاه خواهد رسید. بدین جهت در عصر تاسوعا بدون هیچ گونه اخطار قبلی و با دستپاچگی تمام فرمان حمله عمومی به سوی خیمههای امام حسین علیه السلام را صادر کرد.
وی با گفتن «یا خیل الله ارکبی و بالجنة ابشرى» تلاش کرد تا کردار خویش را بایسته جلوه دهد و روحیات متزلزل سپاهیان خود را تقویت کند، تا مبادا در نبرد با فرزند زاده رسول خدا صلى الله علیه و آله دچار سردرگمی و سستی و پراکندگی گردند. سپاه کفرپیشه عمر بن سعد، یکپارچه به حرکت درآمده و به سوی خیمههای امام حسین علیه السلام هجوم آوردند.
امام حسین علیه السلام در این هنگام خیل عظیم سپاهیان دشمن را در روبروی خیمههای خود مشاهده نمود.
آن حضرت، بلافاصله برادرش عباس ین علیه السلام را طلبید و وی را به همراه بیست تن از یاران فداکارش مانند زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به سوی سپاه دشمن فرستاد، تا عمر بن سعد را ملاقات کرده و علت آتشافروزیهای بیحاصل آنان را جویا گردند. حضرت عباس علیه السلام به همراه یاران امام حسین علیه السلام به سپاهیان دشمن نزدیک شد و از سرکردگان آنان پرسید:
منظور شما از این حرکت بیجا و غوغاها چیست؟ آنان پاسخ دادند: از امیر عبیدالله بن زیاد فرمان آمده است که باید بر شما عرضه کنیم و آن این است که یا در طاعت او درآیید و با وی بیعت کنید و یا آماده نبرد سرنوشتساز باشید!
حضرت عباس علیه السلام فرمود: پس قدری تامل کنید تا من این گزارش را به سرورم حسین علیه السلام برسانم.
حضرت عباس علیه السلام، پیام دشمن را به امام علیه السلام رسانید. امام حسین علیه السلام به وی فرمود: به سوی ایشان برو و از آنان مهلت بخواه که امشب را صبر کنند و کار نبرد را به فردا واگذار کنند. چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقداری بیشتر به نماز و عبادت بپردازم و خدا میداند که من به راز و نیاز با او و نیایش در درگاهش چه قدر علاقهمندم.
حضرت عباس علیه السلام مجددا پیام امام حسین علیه السلام را به دشمن رسانید. عمر بن سعد که مظنون به مسامحهکاری شده بود و شمر را رقیب خود میدید، از درخواست امام حسین علیه السلام سرباز زد و گفت: برای حسین، دیگر مهلتی نیست!
لیکن برخی از فرماندهان سپاه، از جمله قیس بن اشعث و عمر بن حجاج بر او اعتراض کرده و گفتند: اگر سپاهیان کفر و شرک از ما مهلت میخواستند، ما دریغ نمیکردیم ولی مهلت دادن به فرزند زاده رسول خدا صلى الله علیه و آله دریغ میورزیم؟ لازم است او را مهلت دهید. عمر بن سعد، ناگزیر درخواست امام حسین علیه السلام را پذیرفت و پیام داد که یک شب را به شما مهلت دادم ولی بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر طاعت فرود نیاورید، فیصلهکار را به شمشیر میسپاریم. در این هنگام، آرامش نسبی حاکم شد و هر دو سپاه به خیمهگاه خویش برگشته و منتظر فرارسیدن روز بعد شدند.
منبع : موج نیوز